چند سال از اولین مطلبی که در وبلاگم نوشتم میگذرد. در تمام این مدت بارها تصمیم گرفتم وبلاگم را به روز کنم اما به دلایل مختلف نشد
زندگی به اندازه کافی چالش زا هست چه برسد به اینکه در ایران متولد شده و در آن زندگی کنی. سالهای زیادی از زندگیت میگذرد بعد متوجه میشوی که بیشتر آن به حاشیه ها گذشته ؛ حاشیه هایی که اصل و اصل هایی که حاشیه شدند در این موقع فقط یک چیز تو را آرام میکند اینکه راه دومی وجود نداشته است
از زندگیم شکایتی ندارم شغلم هم راستا با علایقمه؛ هر وقت دوست دارم کار میکنم,خانواده خوب ,دوستان خوب..... اگر چه گاه گاهی میروید قارچهای غربت,که آنهم با یک شعر؛ یک موسیقی ویا چند ساعت دلسوزی برای خودم حل میشود.نه نه واقعا شکایتی ندارم که اگر این طور باشد گویی به تعداد زیادی از انسانها توهین کردم
میخواهم که حاشیه های اصل نما را دور بریزم و اصل ها را از صنوق کهنه پدربزرگها و مادر بزرگها بیرون بیارم اصل هایی که تمامشان از جنس درد مشترک هستند
صحبت از اون منه نویسنده نیست که خوشبختی برایش ابعاد ساده ای دارد و حاضراست تمام علوم دنیا را زیر و رو کند تا بفهمد چند میلیارد سال پیش چطور شد که اینطور شد و چطور باید باشد که چند میلیارد سال دیگر آنطور شود. صحبت بودن یا نبودن نیست صحبت سر عدالته که طبیعت به آن فقط به دید یک چرخه زیستی نگاه میکند
صبحت سر دغدغه های این منه نویسندست که هر روز با آنها زندگی میکند. صحبت سر دردهای مشترکه
۵ نظر:
درسته
من کاملا موافقم.
من فکر می کنم دغدغه انسان گاهی کوچک یا بزرگ دغدغه همه ست
ما همه به هم مرتبطیم.
اگر خودمو فهمیدم میتونم به درک درک دیگری نزدیک بشم.
وگرنه خودمو باختم....
زندگی بی مهررا آغازکردن مشکل است
چون بدون بال وپر پروازکردن مشکل است
گر بجای بال وپر باشد هواپیما وجت
چون نباشی اهل فن پروازکردن مشکل است
نمی دونم چرا ولی فضای وبلاگتون غمگینه شاید به خاطر این رنگ سبز و شاید به خاطر حرفاتون
+مرسی به خاطر لینک کردن،جزء اولین ها بودن حتی توی لینکهای یه وبلاگ جالبه
salam...mamnoonam...roozagare vahshatnaki ast...
راستی سینیور یه سوال برام پیش اومده شما عادت داری هر چند سال یه بار یه پست جدید بذاری؟
ارسال یک نظر